Thursday, May 28, 2009


نامت گل، نشانت آذین، یادت گلاب و غروب گلگون! آن گلی که بهشت با عطر گلبرگ های آن از هوش می رود؛ گلی با هجده گلبرگ بی مثال، با هجده بهار لایزال
خوشا به حال هجده بهاری که با تو شکفتند. هجده تابستانی که کفن پوشیدند
کوه ها حجم عقده های کبود توست و دریاها چکیده اشک های غریب تو. از آن روز که فدک به نام تو شد، فلک قیافه ای در خور یافت و از آن دم که آب مهریه تو شد، سفینه اهل بیت به جریان افتاد. بیت الاحزان تو پیشگوی کربلا بود و گریه های سوزناکت درآمد نینوا. سیمرغ گم شده! مبادا بی نو حقیقت، آشیانه خفاش ها شود و عشق، بازیچه ی کاکلی ها! مادر پهلو شکسته دل های شکسته را دریاب.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home