Thursday, August 13, 2009

کارآموزی2


بعد از یکم بدو بدو کردن رسیدم به اتاق مسول کارگزینی .


الان وایستادم جلوی میزش.


داره با تلفن صحبت می کرد "نه از دانشگاه آزاد کارآموز قبول نمی کنیم! "


صحبتش که تموم شد با نیمچه پوزخد محترمانه ای گفتم سلام، منم واسه کارآموزی اومدم.


پسر آقای فلانی هستم. بابام زنگ زده بودش!


گفت: بله. واسه فرزند همکار مشکلی نیستش و ..


گفتم: با آقای شهبازی صحبت کردم ولی من رشتم الکترونیک هستش.


اینجا واسه رشته و تخصص ما کاری واسه یاد گرفتن هست؟!


جواب داد: کار خاصی نیستش...


یعنی میرم وقت گذرونی!


کاری که 4سالِ دارم انجامش میدم!!


-گفتم بخش نگهداری یا تعمیرات چی؟


-گفتش که تعمیرات رو میفرستیم تهران!


-گفتم یه جایی بجز این ساختمان مرکزی هم نیستش من برم اونجا ؟!


خلاصه جور نشد.


... داشتم از ساختمون خارج میشدم که یادم اومد آقای راشدی همونجا کار میکنه.


ایشون از استادای خودمون هستن. با هاشون دوتا درس مدار منطقی و معماری کامپیوتر خونده بودم. یه مرد نازنیه بیا و ببین!


رفتم پیشش و قرار برین شد که از شنبه آینده برم بخش موبایل.


----------------------


چند روز بعد دوستم زنگید که کارآموزی "تابلو برق" رو واست و ریس کردم!!!


آخه اینو الان میگن؟!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home