Sunday, September 11, 2005

چشمهاي بي نماز دستهــاي بي وضو
قلبهــاي بــي تپش سينه هاي كينه جو
كوچ تلــخ باغبان , حـا كميـت خـزان
دور ، دور نام ونان عصر،عصر رنگ وبو

مردهاي زن پرست دختران تن پرست
چشمهاي هرزه بين گا مهاي هـرزه جو
همچو قصـه اي كهن مي روند يـادهـا
كوچه هاي داغــدار لاله هـاي سرخ رو

نه اثر زنخل وخون , نه نشاني از جنـون
سر برآسمان كشند كاخهــاي تو بـه تـو
تشنه ام خداي من , چون زمين تفتـه اي
وارهــان دل مرا از كــويــر پـيـش رو

غنچه هــاي اشكم آه , باز نا شكفته ماند
كـو كسـي كه بشكفد , مهر بغضم از گـلـو


كبوترا داد مي زنن خدارو فرياد ميزنن


بالهاشونو بازمي كنن سجده رو آغاز مي كنن


عاشق ميشن با هرنفس دوباره پروازمي كنن



آدما داد ميزنن سرخدا فرياد ميزنن سنگو بر ميدارنو كبوترا روميزنن


از نوشته های دوستان در سایت تبیان

0 Comments:

Post a Comment

<< Home