...
بگذریم از تفریحات و شوخی ها و زدن به آب و بازدید از مناظر و جاهای دیدنی ...ا
فکه بود و الوند کنار و شلمچه و....و باز شلمچه و بازهم شلمچه
واسه ما شلمچه یه جای دیگه بود،یه گروهی اجرای تئاتر داشتن ،آنقدر بی آلایه و با دلشون اجرا کردن که من یکی تا آخرش دنبال کردم بعد نمازمغرب و عشاء رو خوندیم ...تاریک بود و بعضی ها خلوت کرده بودن...دوسداشتم فقط بشینم و نیگاشون کنم و حسرت هر لحظه از حال و حواشون رو داشتم. وقتی میخواستیم برگردیم بعضی از دوستان رمق راه رقتن نداشتن یا بهتره بگم آنقدر دلداده اونجا بودن که تاب برگشتن و دل کندن نداشتن ...بعضی ها دوستاشون کمرشون رو گرفته بودن و گریه کنان داشتن داشتن بر میگشتن به طرف اتوبوسهاشون،حاج مصطفی رو هم دو نفری رسوندیم به یه ماشین و شوارش کردیم...فقط حسرت حس و حالشون رو خوردیم
و اینکه چه بی ظرفتیم ماها
بگذریم از تفریحات و شوخی ها و زدن به آب و بازدید از مناظر و جاهای دیدنی ...ا
فکه بود و الوند کنار و شلمچه و....و باز شلمچه و بازهم شلمچه
واسه ما شلمچه یه جای دیگه بود،یه گروهی اجرای تئاتر داشتن ،آنقدر بی آلایه و با دلشون اجرا کردن که من یکی تا آخرش دنبال کردم بعد نمازمغرب و عشاء رو خوندیم ...تاریک بود و بعضی ها خلوت کرده بودن...دوسداشتم فقط بشینم و نیگاشون کنم و حسرت هر لحظه از حال و حواشون رو داشتم. وقتی میخواستیم برگردیم بعضی از دوستان رمق راه رقتن نداشتن یا بهتره بگم آنقدر دلداده اونجا بودن که تاب برگشتن و دل کندن نداشتن ...بعضی ها دوستاشون کمرشون رو گرفته بودن و گریه کنان داشتن داشتن بر میگشتن به طرف اتوبوسهاشون،حاج مصطفی رو هم دو نفری رسوندیم به یه ماشین و شوارش کردیم...فقط حسرت حس و حالشون رو خوردیم
و اینکه چه بی ظرفتیم ماها
0 Comments:
Post a Comment
<< Home