Wednesday, November 03, 2010

ديروز با دوستان رفتيم بيرون....آي كه چه چسبيد!.....ياسر شيرني مياره دم در ميده و ميره!...سيد و هادي هم كه مثل قديما (زموناي شاه) بازم اومدن دنبالم و رفتيم صفا سيتي!.... جاي سيد مهدي و رشيد و هادي2و داش ياسر خالي!!!!! تا باشه ازين شاماا
بعدش هي بگين رفاقت مرده! كجا مرده!!!!...داداش من اينجا تبريزه!!ا
حالا فردا كي حوصله داره كه برگرده بيجار!.. بازم گشت و پست!... بعضي روزا 16 ساعت مشغول خدمت برا اسلام و مسلمينيم!!!ا
به سربازه ميگن آماده شو بريم برا طرح مدارس.... ميگه:" كي؟...من!!؟.... من كه بيشتر از همه شماره ميدم!"ا
.
.
آخه مارو چه به ماشين شستن و ظرف شستن! مارو چه به نظافت اتاق!..مارو چه به پست دادن جلو ايستگاه پليس...مارو چه به پست دادن جلو كلانتري!... مارو چه به پذيرايي از مقامات...ماروچه به ماروچه!ا
همون بهتر كه دژبان يا آشپز ميموندم
.
.
بدبختي اينه كه اينجا به افسرا ارزش نميدن! ببينين چقدر بدبخت شديم كه سروان تمام مملكت بايد بره جلو مدرسه دخترونه برا طرح مدارس كشيك وايسته.... 10دقيقه زودتر ميره و10 دقيقه هم ديرتر از دانش آموزا برميكرده به كلانتري!..ا
حالا تو اين سرما كي پست وايميسته؟!........آخه تا كي بايد مرد شيم!ا

0 Comments:

Post a Comment

<< Home