گفتم نگریستی نباید نگریست
یک چشم من اندر غم دلدار گریست
چشم دگرم حسود بود و نگریست
چشم دگرم حسود بود و نگریست
چون روز وصال آمد او را بستم
گفتم نگریستی نباید نگریست
پدر و خوشه ی گندم
بهشت......صحنه ی بعد...
حضور وسوسه شیطان و کار زشت......صحنه ی بعد...
زمین من و تو تاوان آن گناه نخست.......
رقم
چگونه میخورد این سرنوشت......صحنه ی بعدشاید از قیصر امین پور باشه
http://vahidfar19.blogspot.com/2008_09_01_archive.html
0 Comments:
Post a Comment
<< Home