Friday, November 13, 2015

گفتم نگریستی نباید نگریست


یک چشم من اندر غم دلدار گریست
چشم دگرم حسود بود و نگریست

چون روز وصال آمد او را بستم
گفتم نگریستی نباید نگریست


پدر و خوشه ی گندم بهشت......صحنه ی بعد...
حضور وسوسه شیطان و کار زشت......صحنه ی بعد...
زمین من و تو تاوان آن گناه نخست.......
رقم چگونه میخورد این سرنوشت......صحنه ی بعد

شاید از قیصر امین پور باشه

http://vahidfar19.blogspot.com/2008_09_01_archive.html